• English
  • فارسی
  • Theory
  • Notes
بنیاد فرهنگی نظریه همگرایی تمدن
  • 0سبد خرید فروشگاه
  • WhatsApp
  • صفحه اصلی
  • آرا و اندیشه ها
    • مختوم‌قلی فراغی
      • دیدگاه قرآن و احادیث نبوی
      • دیدگاه، نظریه ها قوانین علمی
    • مولانا جلال الدین محمد بلخی
    • سعدی
      • دیدگاه قوانین و نظریه های علمی
    • حافظ
      • دیدگاه قوانین و نظریه های علمی
    • حضرت ابن عربی
    • سنایی
    • عطار
    • نظامی گنجوی
  • پروژه انسان ، جهان ، ریاضیات
  • ریاضی دانان جهان اسلام
  • آرا و نظریه های اقتصاد دانان جهان
    • اقتصاد دانان اسلامی
    • اقتصاد دانان جهان غرب
  • آرا و نظریه های فلسفی
    • فلاسفه اسلامی
    • فلاسفه غرب
  • آکادمی فیزیک جهان اسلام
  • تماس با ما
  • English
  • فارسی
  • جستجو
  • منو منو

دیوان اشعار مُحمد عبدالصمد (صمد ) ابن اولیاقلی بدراق نژاد

1404/04/27/در کتاب ها

دیوان اشعار مُحمد عبدالصمد (صمد ) ابن اولیاقلی بدراق نژاد.

جلد اول

 

آیدیم بیلن سازی اُلدریب بولمر.

ترجمه اول:
شعر وموسیقی را نمی توان کُشت.

 

 

سخن مولف:

بارها گفته ام ودوباره گویم بزرگان ایران وجهان شعر را مادر فلسفه دانسته اند، چندانکه همه دریافت های بشرنخستین از حقایق هستی در همه ملت ها به صورت شعر وفولکلورهای آهنگین زیبا وموزون در بین همه ملل از اذهان پاک وشریفترین قلب ها از عالم الهی به عالم هستی جاری شده است و کلمات این اشعار وترانه ها دست به دست در بین مردمان جهان از تمدنی به تمدن دیگر از ملتی به ملت دیگر در همه زمانها می چرخند و منتقل می شوند ودر هرنوع تعامل سازند ه ای دربین ملت ها مورد استفاده قرار می گیرند،گاهی به صورت آهنگ ،گاهی به صورت ترانه ،گاهی به صورت موسیقی چون آتشی در نیستان انسان های عاشق و راستین درهمه جهان نواخته می شود،ودرجهان هستی از صبح ازل تا شام ابد چون امواج سهمگین اقیانوس علم وحکمت برای همیشه طنین می افکند ودر همه پرده ها از پس پرده های دیگر نواخته می شود،سعی کردم شرح بی قراری خود را به صورت دیوان شعر مبسوط نمایم تا از گذشته دور به امروز وفردا هایی روشن که می آیند وخواهند آمد خوانندگان را در همه جهان به هم پیوند دهم، ونظریه فاسفه جهانی انسان جهانی وجهان انسانی را با این مضمون هر انسانی با انسان بودن می تواند انسان جهانی باشد وجهان انسانی را در خود بسازد ودرجهان انسانی خود زندگی کند ودین جهانی انسانیت را با انسان بودن ودر انسان بودن درجهان انسانی همه انسانها تبلیغ وترویج نماید، در همین راستا نظریه عرفان جهانی وشعر جهانی را درایران عزیزمان وجهان اسلام با این معنای بنیادی در ادبیات جهانی به همه جهانیان بازگو نمودم همه انسان ها برای شناختن خود به این جهان هبوط کرد ه اند چندانکه نظریه شعر جهانی با بنیاد جهانی عشق کیهانی سراسر هستی را با همه مظاهرش با همه قوانین ونظریه های علمی حاکم برآن در وحدتی بزرگ در ذره ذره جهان ما وبی شمار جهان دیگر چون سرودی همیشگی وسرمدی در بارگاه پاکی با آهنگ الهی در همه زمانها درجریان می دارد،هر انسان عاشقی با عشق رازهای جهان را در اسراری پس از اسراری دیگر بر خود وهمگان می گشایند عشق دربین ملت های جهان در هر داستانی زیباترین جمله،در هرزندگی زیباترین خاطره،ودر هر شعری زیبا ترین بیت،ودر هر آهنگی زیباترین احساس ودر هر فلسفه ای حکمتی بی پایان ودر هر دانش وبینشی عمیق ترین معرفت بوده است وخواهد بود،عشق پرتو حُسن خداوندی است که با آن حسن خود را بر نظر خود جلوه می دهد وآتش وجود هر وجودی را در وجود با آن روشن می کند وروشن نگاه می دارد،انسان های راستین دربین مردمان جهان با حق در حق وبرای حق به علم وحکمت با عشق فروغ ابدی می بخشند.

صمد بدراق نژاد
تیرماه 1404
ایران،استان گلستان،شهرستان علی آباد کتول،خیابان بی بی شیروان،ترکمن صحرا ، روستای بدراق نوری خان،خیابان جلال الدین ،محمد بلخی(مولوی) ،خیابان عرفان،عرفان اول
کدپستی 17333-49481
شماره موبایل 09119477464

 

لا اله الا الله
وحده لا اله الا هو
محمد احمد مُمجد
الاصفیا ازکیا الاتقیا
ابوبکر صدق صدق فی الدین
فاروق اعظم عدل فی الدین
عثمان اهل الحیا روضه رضا
علی المرتضی رضی الرضا

 

ای خُدا خدایی تو را سزاست
هرچه زما آید از گنج تو پیداست
وا رهان ما را زپستی وپلشت
در این هیاهو علم حکمت بس است.

 

 

 

سبو کشان گویدمت تو در سبویی
سبو گویدت تو در منی ای من در آ
من امشب از ازل تو را نوش کردم
ای لب چنین خوش زکُجا داری؟

 

 

 

زعشق خدایم در کار خدایم
از عرش بگذرم در کوی جانانم
از باده عشق مست مست مستم
در حریم او جان جان جانانم
او مرا خواهد در خواه او خواهانم
تو مرا خواهی ای خواه خواه خواهانم
تو زمنی من زتوام ای من من من هایم
تو گشوده ای این راه را آن راه راه راه را
گیرم تو را بی دست وپا ای دست دست وپاهایم
از جان خُود گذرم ای جان جان جهان پیما
ای واله شیدا ای کرم دستگیر ای شاه عُذر پذیر
عاصی وگناهکارم بارگاه کرم جویم ای بارگاه کرم درهای کرم بُگشا

 

 

 

یارمن عشق تو ازپی سالی با سال ها برفت
تو را در خاطر آورم با طلوع آفتابی در آسمانی
بوستان پُر بود با گل های شکفته در هر طرفی
با عطر دل آویز آن با مُشکی بیافشانده در بهاری
در قلبم شعری زیبا بودی با عشق آراسته ای
دیگر نتوانم تو را بدانم معشوق خود در دلی
راز باش ای شب های راز آلود با او در محبتی
دیگر ندارم تو را با مردمی بدارم در دوستی

 

توضیح اول:
شعر فوق ترجمه ای از شعر ایلکینجی سویگیم(به معنای اولین عشق)ازشعر شاعری از کشور پرفروغ ترکمنستان می باشد.

 

 

 

شُکر اندر آورم جای شُکر او بسیست
طاعت قرب آورم قرب او بسیست
شعرم تو را به شعری ماند
ای دلبری در دلبری دلبری

 

 

جهان نغمه ای بود او در آن می نوازد
ما می شنویم او در ما وهمه می نوازد
گوشم جز شنیدن هیچ خوش نمی دارد
خنیاگران درآن جز خنیاگری هیچ نمی داند
ما مست آواز عشقیم ای عاشقان ای عاشقان
در منزل خود در بزم یاریم ای عاشقان ای عاشقان

 

 

تا تو باشی همیشه در دلم
غم عشق تو باشد در دلم
روی تو پُر باشد در دیده ام
عشق تو غیر تو نگذاشت در دلم
با عشق تو در جهان پیدا بودم
کی نهان گردد مُحبت تو در وجودم
هر زمان به گفتگوی تو برخیزم در جهان
هزار عالم از عشق تو بر آمد در وجودم
هزار عالم را تو آری در هر زمان پدید
جمله جانم تو باشی دراین همه مدید

 

 

تصنیف عاشقانه ترکمنی، بهار زندگی کُجایی؟ زمن جُدا کجایی؟به حضور شما عزیزان تقدیم می شود:

عمریمنگ یازی نیرده سن؟
مندان آیری نیرده سن؟
سن سیز باشیم چاشیا
یورگیم کوپ آغیریا
هجران اُودی توتشیا
مندان آیری نیرده سن؟
ثنگ عشقینگ دا دالی من
کوپ آغیرلری چکمیش من
عمریمنگ یازی نیرده سن؟
مندان آیری نیرده سن؟
هریانا باقسیم دیدام دا سن
دیدام دا سندن باشغا یوق اکن
عمریمنگ یازی نیرده سن؟
مندان آیری نیرده سن؟
یوق لیغنگ یورگمی قسیا
اقبالینگ الیمدن چقیا
یادینگ یورگمدا قالیا
مندان آیری نیرده سن؟
سن سیز کوپ چکریم
یوقدیر هر ایشدا چارام
عمریمنگ یازی نیرده سن؟
مندان آیری نیرده سن؟

 

 

ترجمه تصنیف عاشقانه ترکمنی بهار زندگی کُجایی؟زمن جُدا کُجایی،به فارسی را به همه سروران با احترام گرامی می دارم:

بهار زندگی کجایی؟
زمن جدا کجایی؟
زتو بسی سرگشته ام
ازفغان دل بُبرید ه ام
غم دل پرورده ام
زمن جدا کُجایی؟
ازعشق تو دیوانه ام
رنج دل بس دیده ام
زمن جدا کجایی؟
به هر سوتو را نگرم
کجا تو را بجویم
زمن جدا کُجایی؟
فرقت تو در دلم
اقبال تو در کفم
یاد تو در سینه ام
زمن جدا کُجایی؟
بی تو در محنت بسیارم
ندارم چاره ای در کارم
بهار زندگی کجایی؟
زمن جدا کُجایی؟

 

تصنیف خُدای عاشق وخُدای معشوق را چون سرنوشتی برای سرنوشت عشق های نانوشته در تقدیر ازل برای همه زمانها می نویسم امید است قبول اهل نظر گردد:

ای خنده بر لب بُگشای قند سُخن
ای شهد شکر مستانه ببند بُستان ادب
گر سخن خواهی بشنو ای آرزوی آرزومندم
باز آی وبر دل نشین ای عشق آتشین
باز آی وبر چشمم نشین ای گُلعذار برین
بر دل تو را الهی دانم با رنج تو از رنج آن نکاهم.

 

عربی در زبان خدای بودی
ترکمنی درآن در جوانمردی
پارسی را زبان پارسایان بدانی
هندی درآن بسی زیبا بودی
هر زبانی زبان خدای بودی
اگر در راستی مرد خدای بودی

 

 

جوانی زما گُذشت باده خواران هنوز باده بدست
در غمت دلی پرسوز دارم از شرر آن آتش بدست
ای یار عزیز تو را دارم عزیز دانی زما چه گذشت
یاری اندر من ببینی مرا در بر بگیر ای باده بدست

 

 

ترکمانان مرز داران سلحشور این مرز وخاک
دلاوران نام آور در نبرد از این خاک
نگون بخت باشد که باشد شما را نگاه بد سرشت
گندم زاران نیلگون بهشتی سرشت
به صحرا شدیم عشق باریده بود
عاشقان تسبیح درعشق بودند
ابر رحمت سربسر لبریز بود
آرام شهید شهدا خالی ازنام بود

 

 

بود نجم الدین کبری شاه اولیا
در پی او همه شاه وگدا
نه شاهی بود نه گدایی
او بود او بود او بود

 

 

داستان من وخدا

زمانی که خرد سال بودم از پدرم سوال کردم مردم از یک وجودی به نام خداوند صحبت می کنند گفتم این خدا کیست؟وکجاست؟نگاه عمیقی به من نمود جوابی نداد،روزها گذشت با خودم فکر کردم وگفتم خداوند باید آنقدر شیرین باید باشد هرکس آن را بخورد دلش را می زند به همین خاطر است خودش را به بندگانش نشان نمی دهد. سال ها گذشت بزرگتر وبزرگتر شدم متوجه شدم خداوند در دیدگان ما خود را می بیند، درقلب هایمان تخم محبت می کارد وبا دستان ما مهربانی را می چیند وبه همه می بخشد، وبرای همه خیر وخوبی می خواهد وهمیشه با ماست درهمه جا…..

 

 

آنانکه ره حقیقت رفته اند
در هردینی حق را جسته اند
جز او دینی بر خود نتافته اند
آفرین بر این بندگی در بندگی

 

 

تو مرا وهرچه را آفریده ای
چرا خود را درمن وهمه آفریده ای
قلم صنعم بر خطا نرفت در هرزمانی
صُنع خود را بیاراستم در هر وجودی
غیر خود را برنتابم در وجود هر وجودی
خطا نبود وجودم در وجود هر وجودی

 

 

ای صُبح ازل ای شام ابد نهایتی نیست تورا
شب های تار رهزنان با او در او تار نیست مرا
با تو آمدم در تو آمدم ای همه شب ها سحری
بی تو نباشم جز تو نباشم ای همیشه در زندگی

 

 

گنج های سلطان عالم را دید ه ای
رخت را با رخ او شسته ایی
ندانم کری کوری لالی یا لولی
نگاهم با نگاه او همه در بینایی

 

 

اهل دل ومصفای دین تویی
شرع وعقل دین محمد تویی
دست بده مرهم دل ها تویی
مصطفی حق در دین حق تویی

 

 

فصل بهاران طی شدو موسم گرما رسید
روزگار خامی طی شد وفصل پختگی رسید
غم عشق او دارم یاد او دارم دل در بر او
بوسه برلب یار را خوشتر از دو جهان دارم

 

 

عزیزم زمن جدا کُجا کجایی
بیا بیا زتو ندارم طاقت جدایی
زبوسه لبت ندارم شیرین تر در دوجهانی
زیباتر از تو چشمم ندارد نگاه دو جهانی
تو را دانم بالاتر از عشق خدایی خدایی
تو خود خدایی وخدا در تو بالاتر ز خدایی

 

 

تو را دوست دارم در بسیاری بسیار
مرا بین با تو دوست دارم پرودگار
آن آفریدگار پروردگار آمرزگار در هر وجود
حق راستین بود در هر وجودی وجود وجود

 

 

 

ای برادر پاکی واخلاق در هر وجودی
کلید بارگاه حق بود در جسم خاکی
فرشته وملک را در آن هیچ راه نبود
تو گویی خاکیان با آن بارگاه حق بود

 

 

 

تو را درمن نهایتی نیست آغاز هر آغازی
تو را درمن پایانی نیست پایان بی پایانی
دوستی وعشق بازی تو با ما در هرزمانی
چه خون ها ریخت اگر سینه ام بشکافی

 

 

 

نُطق انسان وحیوان وجهان ای هوش
آوازی از خداوند ماه وناهید ومدهوش
اهل دل آن را آفتابی بیند در آسمان دل
در نیابد اهل دنیا آن خداوند آشکار در دل
چشم حیرت اندر حیرت باز کن در جهان
تا نیابی جز او دراو با او اندر عیان ونهان

 

 

 

مُسلمانی دین حق بود ازآدم تا خاتم
هست نگین خوشبختی رستگاران عالم
عیسی وموسی و داوود در قرآن مبین
آیاتی روشن با مصطفی در دین مُعین
آنچه در انجیل و تورات وزبور بگفت
جمله درقرآن احمد بر همه ادیان باز گفت
ای برادر ریسمان حق چنگ زن با مومنان حق
زان که نباشد امت حق در تفرقه با رسولان حق

 

 

ماهیان دریای عشق با حسین رسول
هست تا ابد حقیقتی با دین رسول
جگر گوشه زهرای بتول در حقیقت
خون حق بود در خاکساری علی حق
علی را شیر حق دانم با فاروق حق
همت اهل حق بود ابوبکر با عثمان حق

 

 

 

گلها همه در عدم زآفتاب عشق سوخته بود
تو ببین گلها همه زبوی آشنایی تفتیده بود
همه شب سحرم از اشتیاق روی دوست
تا ببویم بوی آشنایی از نشاط روی دوست

 

 

 

آفتاب دین حق مُحمد مصطفی
هست آئین او ما را راه راه ها
دیدار با او مست مست مستم کرد
از جام عشق قدح ها لبریز کرد

 

 

 

در دوجهان غیر من هستی بود تو را
در هستی ونیستی جز من بودی بود تو را
یکی هست ونیست در دو جهان
وحده لا اله الا هو من مُسستعان

برچسب ها : دیوان اشعار
اشتراک این مطلب
  • اشتراک گذاری در واتس آپ
  • اشتراک با ایمیل
https://www.cfctc.ir/wp-content/uploads/2021/05/jpg.jpg 350 350 edmin https://www.cfctc.ir/wp-content/uploads/2021/04/logo3-300x103.png edmin2025-07-18 18:29:372025-07-18 18:29:37دیوان اشعار مُحمد عبدالصمد (صمد ) ابن اولیاقلی بدراق نژاد
2 پاسخ
  1. مُحمد عبدالصمد(صمد)بدراق نژاد
    مُحمد عبدالصمد(صمد)بدراق نژاد گفته:
    1404/05/10 در 15:19

    درس نامه عرفان عملی ونظری، مولف مُحمدعبدالصمد (صمد)بدراق نژاد،انتشارات مختومقلی فراغی دردست تالیف وچاپ؛

    هرزمزمه ای درجهان ازعشق یزدان بود
    مُرغی درشاخساری حق حق گویان بود
    چرخ با چرخ او درچرخش وچرخان بود
    روزگار در روزگاران با ایام او او ایام بود.

    منبع؛
    دیوان اشعار مُحمد عبدالصمد(صمد)ابن اولیاقلی ابن آنه مُحمد ملا بدراق نژاد.

    پاسخ
  2. مُحمد عبدالصمد(صمد)بدراق نژاد
    مُحمد عبدالصمد(صمد)بدراق نژاد گفته:
    1404/05/19 در 17:09

    اصلاح اشتباهات تایپی:

    هر زمزمه ای در جهان زعشق یزدان بود
    مُرغی در شاخساری حق حق گویان بود
    چرخ با چرخ او در چرخش وچرخان بود
    روزگار در روزگاران با ایام او در ایام بود

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو در سایت

اهداف بنیاد فرهنگی نظریه همگرایی تمدن ها

1- ایجاد انقلاب علمی در جهان اسلام با بینش منظم عقلانیت ریاضی
2- نهادینه کردن تئوری توسعه علمی در فرهنگ علمی کشورهای اسلامی (سوال، فرضیه، نظریه، تئوری،اصل و قانون)
3- پایین آوردن سن دانشمندان کشورهای اسلامی به 25 الی 30 سال
4- ایجاد تفاهم و دوستی در جهان بین الملل از راه علم

منشور بنیاد همگرایی تمدنها
مولف: صمد بدراق نژاد

تماس با ما:

آدرس: ایران ، استان گلستان ، شهرستان علی آباد کتول؛ خیابان بی بی شیروان؛ ترکمن صحرا؛ روستای بدراق نوری خان؛ خیابان جلال الدین محمد بلخی(مولوی)؛ خیابان عرفان ، عرفان اول؛ کدپستی ۴۹۴۸۱-۱۷۳۳۳

شماره تماس:   ۰۹۹۰۶۵۲۵۰۴۵  –  09119477464

فلسفه جهانی، انسان جهانی و جهان انسانی
رفتن به بالا